صدای نهاوند:
باران روزهای گذشته و جاری شدن سیلاب در برخی روستاهای نهاوند خسارت برجای گذاشته و خبرها از سیلی میگوید که صورت برخی مردم روستاهای مختلف نهاوند را کبود کرده است.
به گزارش پایگاه خبری صدای نهاوند، زن روستایی اسباب و اثاثیهاش را از روی آب جمع میکند و گلیم رنگ و رو رفته را روی پرچین خمیده خانه میاندازد و خودش هم تکیه میزند به دیواری که انگار میداند خیلی دوام ندارد، سیل همهچیز را یا در خود حل کرد و یا شناور نگهداشته است، مثل لبخند محوشده زن روستایی و نگرانیهایی که همچنان توی ذهنش معلق است.
ماجرا در چند روستای شهرستان نهاوند همین است، خانوادههایی که خانه و زندگیشان در سیلاب اخیر خسارتدیده و حالا کاسه «چه کنم» دست گرفتهاند.
اما روز جمعه ۲۷ فروردین ماه به همراه آیت صالحی بخشدار مرکزی نهاوند و حسین بحیرایی از همکاران خبرنگارم به چند روستای نهاوند از جمله تازناب تپه، محمد علیا، چولک اصلی، گردچم، فیازمان و چولک قپانوری رفتم تا یکبار دیگر از عمق فاجعه محرومیت و فقر مردم نهاوند آگاه شوم و بفهمم این مردم در شرایط عادی هم شبها با ترس و استرس و دلهره شاید چند ساعتی آرام استراحت کنند چه برسد به مواقع بحرانی مانند سیل و زلزله و مصیبت.
گناهی ندارند، این مردمان روستایی مظلوم و ساده فقط تهیدست و فقیر و کم درآمد هستند، مردمانی که هنوز با گذاشتن خشت روی خشت ، یک چهار دیورای کج و کوله، و پنجرهی ترک خوردهی غبارگرفته، شده در و دیوار خانهشان، سرپناه بی پناهیشان و محلی برای زندگی.
زندگی در روستاهای شهر نهاوند، شهری با قدمت هفت هزار ساله، شهر دروازه ورود اسلام به ایران، شهر سراب های خروشان و شهر … در این مناطق سپیدی در کار نیست. سراسر سیاهی است ، روزگار کودکان مظلوم و دور افتاده ای که هنوز نام خیلی از امکانات و وسایل زندگی روزه مرده مردم شهری هم نشنیده اند چه برسد به دیدن و داشتن . زندگی در خواستن و نداشتن، رفتن و نرسیدن . روزهایشان خلاصه شده در فقر و آسیب. پشت تمام شیطنت و بازیگوشیهای کودکانهشان ، خندههای از ته دلشان و نگاههای معصومشان ،سرنوشت تلخ و غمانگیزی پنهان شده است.
در چشمهای پرسان این کودکان، فقط سیاهی است که جولان میدهد و فردا، پسفرداست که سیاهی از چشمهایشان میریزد روی دستهایشان که به هیچ جا بند نیستند. در کومههای فقر نور راهی به جایی نمیبرد ، کودکان قد میکشند و روزها میگذرند و فردا با روشنیهایش هیچوقت از راه نمیرسد. سیاه سفید بزرگ میشوند، در روزگار بی رحمی که تا دنیا دنیاست برای این بچهها رنگ خوشی ندارد، و عاقبت سیاهی بر سپیدی روح کودکانهشان خط میکشد.
حلبی آبادها هنوز از بین نرفته اند و در همین نزدیکی ما انبوهی از آنها وجود دارد اما ما چنان در زندگی تجملاتی و پر زرق و برق شهری خود غرق شده ایم که به جز مد و به روز بودن، چشم و هم چشمی، حسادت و پول روی پول گذاشتن چیزی نمی بینیم و احساس می کنم مسئولان هم در طول ۳۷ سالی که از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی گذشته است می توانستند بهتر و کامل تر به مردم قانع و ارزشمند نهاوند خدمت کنند.
این بار به قول سهراب پشت دریا که نه پشت همین دیوارهای بتی انتهای شهر نهاوند محلی است که فریادخاموش فرزندانش در نطفه خفه شده و از دیوارهای بتی عبور نمیکند.
صدای فریاد و خنده بچهها از آن طرف دیوار بتی به گوش میرسد، نزدیکتر که میشوم به سمتم میدوند و میخواهند که در بازی همراهیشان کنم، بعضی اما گوشه گیری میکنند و بازی را رها میکنند، فاطمه یکی از آنها است، دختر ۱۲ ساله گوشه گیری که هر چه تلاش کردم به او نزدیک شوم بیشتر فاصله گرفت، انگار از اعتماد به آدمها خیری ندیده است.
از ابتدا تا انتهای کوچه را میتوان به سختی طی کرد، باران کوچههای خاکی محل را تبدیل به مکان صعب العبوری کرده است و بچهها بدون توجه به این مسئله هر طور که شده به بازی خود ادامه میدهند. کوچه ها و جاده ها پر از زباله و آوار خشتی است.
اینجا خانههایی ساخته شده است که به هر چیزی میماند جز محل آسایش و راحتی، ترکیبی از خشت های روی هم که در کنار دیوار و سقفهای تیر چوبی جمع شدهاند و نام خانه به خود گرفتهاند خانههایی که بعضاً سه خانوار در آنها زندگی میکنند.
مشکل این مردم باران و سیل و زلزله نیست چون این سرپناه ها خود به خود در حال نابودی و از بین رفتن هستند درد این مردم فقر مادی و نداشتن شغل است که باعث شده از گرفتن وام و تسهیلات بانکی برای تغییر وضعیت زندگی خود بترسند چون قادر به باز پرداخت آن نیستند.
پیر مردی دستهای پینه بسته و چروکیدهاش را نشان میدهد و میافزاید: از ده سالگی کار کردم و وضعیت دستهایم چنین است ولی هنوز هم هیچ چیزی برای آینده خودم و فرزندانم ندارم، از ما که گذشت اما به داد کودکان اینجا برسید.
این حرفهای پیر مرد ۹۵ ساله و شکایتهایش از وضعیت ناگوار زندگی در روستای تازناب تپه باعث شد تا آیت صالحی بخشدار مرکزی نهاوند اعلام کند مسئولان شهری برای وضعیت مردم و بهبود شرایط زندگی نامساعد این روستا فکری کنند.
مردم این روستا فاقد امکانات خدماتی و رفاهی میباشند و در حال حاضر آنچنان از نظر معیشتی در تنگنا قرار گرفته اند که بدون حمایت نهادهای حمایتی و یارانه نمی توانند زندگی بگذرانند.روستاییان سادهای که روزگارشان را با چند راس دام در خانههای کوچک گلی سپری میکنند، این افراد حتی از خیلی از امکانات اولیه زندگی محروم هستند.
در بدو ورود به حیاط تعدادی از خانه ها با خود گفتم زندگی مدرن ماشینی و تکنولوژی پیشرفته نگاهمان را به این واقعیت بسته است که هستند هنوز هموطنانی که به روش سنتی و قدیمی زندگی میکنند. کسانی که امورات زندگیشان با چند رأس گوسفند و یارانه میگذرد و برای گرم کردن خانه های کوچک و گلی خود از هیزم استفاده میکنند، و هنوز بعد از سالها در یک چهار دیواری کوچک استحمام میکنند. آری کسانی که در نزدیکی مرکز شهرستان هستند ولی از خیلی امکانات بی بهره هستند.
به راهمان در کوچه های تنگ و ناهموار این روستا ادامه میدهیم تا به خانواده دیگر برسیم و گزارشی برای خوانندگان داشته باشیم، پس از گذشت از کوچه های باریک که به علت عدم اجرای طرح هادی از وضعیت نامناسبی برخوردار بود، به خانوادهای دیگر میرسیم.
مادر خانواده پس از دیدن من شروع به صحبت کردن کرد و گفت: خانه قدیمی و گلی داریم که زندگی کردن در آن دشوار و سخت است ولی بخاطر فقر و تنگ دستی مجبور به زندگی در آن هستیم.وی می گوید: ما هیچ امکاناتی نداریم و هنوز هیچ مسئولی به ما سر نزده است و گاهی حتی شام شب نداریم.
مردمانی که در غفلت و بی توجهی مسئولان در محرومیت زندگی می کنند و حتی از امکاناتی که نیازمند یک زندگی معمولی است بی بهره هستند.
هرچند زندگی در چنین روستاهایی برای بسیاری از مسئولان که در زندگی لوکس شهری و تجملگرایی غرقشدهاند، غیر ممکن بوده و حتی نمی توانند یک ساعت در آن زندگی کنند ولی کاش به این روستاها سفر کنند و رنج و دردهای مردمان محروم این مناطق را درک می کردند.
حال این سوال پیش می آید که آیا این مردمان همچون برخی از آقازاده های مرکز نشین از درآمدهای نفتی ودرآمدهای دیگر کشور سهمی ندارند،آیا فقط این درآمدها وثروتهای ملی برای عده ایست.
آیا وقت آن نشده که مسئولان شهرستانی و استانی با یک سرکشی به این مردمان، حداقل همانند هر ایرانی، آن ها را از امکانات اولیه زندگی بهره مند سازند؟
راستی مسئولان بهتر نیست برای رضای خداوند و خلق خدا مشکلات این مردم رنج کشیده را برطرف کنند تا پدران و مادران کمتر شرمنده فرزندان خود شوند.
جناب صادقی باسلام وتشکرازگزارشتان.
وای اگرازپس امروزبودفردایی…
کارشمادرآشکارکردن وضع مادی یااخلاقی اقشارمختلف مردم کاری واجب،تأثیرگذاروموردرضای خداونداست.
من دراین مجال کوتاه فقط خطاب به همه-وخودم-می گویم هرگزگمان نکنیدکه فقط دولت مسؤول است;تک تک مابه دلیل بی اعتنایی به سرنوشت هم نوعان وهموطنان خودوغمخوارنبودن وبی غمی ازمحنت دیگران شایسته نام آدمیت نیستیم ومتناسب باوسع مالی مان سخت گرفتارعذاب الهی خواهیم شد…
از شهری که سه ساله بدون نماینده در مجلس می باشد انتظار دیگری بیش از این نباید داشت ای کاش آقای سنایی در روسیه این خبر را شنیده باشد شاید ……….؟
آقای صادقی سلام
قربون اون قد و بالای بادومی ات و نام خانوادگی صادقی ات (؟؟؟؟؟ )
نظرم را دوباره سانسور کردی .
راستی نکنه اسم خانوادگی قبل انقلاب یا قطع نامه ایت غیر از این بوده ، چون متاسفانه شباهت و تناسخی با هم ندارید .
سلام وعرض خسته نباشید جناب صادقی لطفا پیگیر این روستا باشید ولطفا گذارشی از کارهای نکرده ای که مسعولان میتوانستند انجام بدهند ونداده اند رو لطفا باز با شجاعت تمام انتشار بدید وبگید به سر این خانواده ای که سرپرستش پانداشته ونان آور نداشته چه آمده وچه کاری در حق ایشان انجام داده اند باسپاس از مهر ودرایتتان از ورامین هستم وبرایم جالب وکنج کاو بود که آیا مسعولی سواد خواندن این مطالب شمارو داشته یا خیر